دِنای خودخواهselfish DNA, ignorant DNA, incidental DNAواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از توالیهای دِنای نارمزگذار که در سطح ژنگان پراکنده است و در جریان تقسیم یاختهای، همتاسازی خود را بر یاخته تحمیل میکند و ژننمود مشخصی ندارد متـ . دِنای بینمود junk DNA دِنای سربار parasitic DNA
دورگهسازی دِنا ـ دِناDNA-DNA hybridizationواژههای مصوب فرهنگستانتشکیل مولکول دورشتهای از دو رشتۀ مستقل دِنای مکمل متـ . دورگهشدگی دِنا ـ دِنا
دِنای دورشتهایdouble-stranded DNA, dsDNA, DNA duplex, duplex DNAواژههای مصوب فرهنگستانیک مولکول دِنا متشکل از دو رشتة مکمل که با پیوند هیدروژنی بین جفتبازهای متقابل به هم وصل شدهاند
دِنای مکملcomplementary DNA, copy DNAواژههای مصوب فرهنگستاندِنای تکزنجیرهای که مکمل رشتۀ رِنا است اختـ . دِنام cDNA
دِنای یکتاunique DNA, unique sequence DNAواژههای مصوب فرهنگستانتوالیای از دِنا که تنها یک و بهندرت تعداد اندکی نسخه از آن در ژنگان تکلاد وجود دارد متـ . دِنای تکنسخه single-copy DNA
لبقدیکشنری عربی به فارسیشمرده سخن گفتن , مفصل دار کردن , ماهر در صحبت , بندبند , مبادي اداب , بانزاکت , موقع شناس , دنيا دار
دار مکافاتلغتنامه دهخدادار مکافات . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔکیفرها و به کنایه دنیا را گفته اند، «دنیا دار مکافات است ». هرچند که مکافات بیشتر در جهان دیگر است .
دارفرهنگ فارسی عمید۱. خانه؛ سرا.۲. [مجاز] دنیا.⟨ دار عقبی: [قدیمی، مجاز] خانۀ آخرت؛ جهان دیگر.⟨ دار غرور: [قدیمی، مجاز]۱. سرای خودخواهی و خودبینی.۲. دنیا: ◻︎ دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی: ۲۰۸).⟨ دار فانی: [مجاز] دنیا.⟨ دار فنا:
شیبانلغتنامه دهخداشیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن علی . مولانا جامی در نفحات الانس نویسد: وی از متقدمان مشایخ مصر است . مستجاب الدعوه است و بسیار کس از مشایخ مرید وی بودند. و در علم طریقت وی را سخنان نیکوست . یکی از مریدان پیش وی آمد و دستوری خواست که بحج رود بتجرید، گفت : اول دل خود را مجرد کن از
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دِ ] (اِخ ) دانیه . شهر و دریابندری در ایالت آلیکانته واقع در جنوب شرقی اسپانیا، کنار مدیترانه با 12323 تن سکنه . آثاری از دوره ٔ رومیان دارد. ابوعمرو دانی منسوب به اینجا است . (از دایرةالمعارف فارسی ).
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنی
دنیافرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ آخرت] زندگانی حاضر؛ جهانی که در آن هستیم.۲. (نجوم) کرۀ زمین.۳. جهان؛ گیتی؛ کهنبوم؛ کهندز.⟨ دنیا خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بهره بردن از مال و ثروت و نعمتهای دنیا؛ عیشونوش کردن: دنیا دیدن به از دنیا خوردن.
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دِ ] (اِخ ) دانیه . شهر و دریابندری در ایالت آلیکانته واقع در جنوب شرقی اسپانیا، کنار مدیترانه با 12323 تن سکنه . آثاری از دوره ٔ رومیان دارد. ابوعمرو دانی منسوب به اینجا است . (از دایرةالمعارف فارسی ).
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنی
تارک دنیالغتنامه دهخداتارک دنیا. [ رِ ک ِ دُن ْ ] (ترکیب اضافی ،ص مرکب ) ترک کننده ٔ دنیا. رجوع به تارک الدنیا شود.
تارک الدنیالغتنامه دهخداتارک الدنیا. [ رِ کُدْ دُن ْ ] (ع ص مرکب ) زاهد و منزوی . (از فرهنگ نظام ). تارک دنیا. راهب . کشیش کاتولیک اعم از زن یا مرد که جفت نگیرد.
دار دنیالغتنامه دهخدادار دنیا. [ رِ دُن ْ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) این جهان . گیتی . دنیا. رجوع به دار شود.- از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است .