دوبارهلغتنامه دهخدادوباره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کرت ثانی . کرت دیگر. باز. مرة اخری . بار دیگر. دیگر بار. دومرتبه . کرت دوم . مقابل یکباره . نیز. ایضاً. دگربار. مجدداً. از نو. دیگر باره . دفعه ٔ دوم . از سر. (یادداشت مؤلف ). مکرر، چون حیات دوباره
دوباره!encore (fr.) 1, bis 1واژههای مصوب فرهنگستانعبارتی که بیان آن از سوی حضار به معنای درخواست اجرای مجدد قطعهای از قطعات اجراشده یا حتی اجرانشده است
عیادفرهنگ فارسی عمید۱. به احوالپرسی مریض رفتن.۲. بهسوی کسی یا چیزی بازگشتن.۳. دوباره شروع کردن.۴. بازگشت.
وقففرهنگ فارسی معین(وَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ایستادن ، درنگ کردن . 2 - (مص م .) تخصیص دادن ملک یا مالی برای مصرف کردن در اموری که وقف کننده تعیین کرده است . 3 - درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن آن .
واسر گرفتنلغتنامه دهخداواسر گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از سر گرفتن . دوباره شروع کردن . از نو آغازیدن : بهری میگفتندایمان واسر گیر که کافر شدی . (کتاب النقض ص 375).
دوبارهلغتنامه دهخدادوباره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کرت ثانی . کرت دیگر. باز. مرة اخری . بار دیگر. دیگر بار. دومرتبه . کرت دوم . مقابل یکباره . نیز. ایضاً. دگربار. مجدداً. از نو. دیگر باره . دفعه ٔ دوم . از سر. (یادداشت مؤلف ). مکرر، چون حیات دوباره
دوبارهلغتنامه دهخدادوباره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کرت ثانی . کرت دیگر. باز. مرة اخری . بار دیگر. دیگر بار. دومرتبه . کرت دوم . مقابل یکباره . نیز. ایضاً. دگربار. مجدداً. از نو. دیگر باره . دفعه ٔ دوم . از سر. (یادداشت مؤلف ). مکرر، چون حیات دوباره