دورةدیکشنری عربی به فارسیچرخه , چرخه زدن , سيکل , گرد() کردن , کامل کردن , تکميل کردن , دور زدن , مدور , گردي , منحني , دايره وار , عدد صحيح , مبلغ زياد , فرفره , چرخش (بدور خود) , چرخيدن , ريسيدن , رشتن , تنيدن , به درازاکشاندن , چرخاندن
کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
دورة تناوب مداری،دورة مداریorbital periodواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان یک دور کامل ماهواره یا جسم مداری حول جسم جاذب مرکزی
دورة بیهنجارanomalistic period, perigee-to-perigee periodواژههای مصوب فرهنگستانبازة زمانی میان دو عبور متوالی ماهواره یا ماه از حضیض مدار به دور جسم مادر متـ . ماه بیهنجار anomalistic month
دورة طرحdesign periodواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که، در طراحی تأسیسات آب و فاضلاب، برای کارکرد آن تأسیسات در نظر گرفته میشود
دورة آزمایشی سمعکhearing aid trial periodواژههای مصوب فرهنگستاندورهای معمولاً سیروزه که در آن کاربر بهصورت آزمایشی از سمعک جدید بهمنظور مشخص شدن سودمندی آن استفاده میکند
دورة احراز اصالتauthentication periodواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهزمان قابل قبول میان فرایند احراز اصالت اولیه و فرایندهای احراز اصالت بعدی، در مدتزمان یک نشست واحد یا در طی زمانی که دسترسی به دادهها امکانپذیر است متـ . دورة اصالتسنجي
دورة بیهنجارanomalistic period, perigee-to-perigee periodواژههای مصوب فرهنگستانبازة زمانی میان دو عبور متوالی ماهواره یا ماه از حضیض مدار به دور جسم مادر متـ . ماه بیهنجار anomalistic month
حدورةلغتنامه دهخداحدورة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) فربه شدن . ضخم شدن . (زوزنی ). || روان کردن چشم اشک را. (از منتهی الارب ).
حندورةلغتنامه دهخداحندورة. [ح ُ رَ / ح ِ دَ رَ ] (ع اِ) سیاهی دیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). سیاهی دیده و حدقه . سیاهی چشم . (مهذب الاسماء). ج ، حنادیر. (مهذب الاسماء).
مدورةلغتنامه دهخدامدورة. [ م ُ دَوْ وَ رَ ] (ع ص ) ماده شترانی که راعی در میان آنها می گردد و شیر آنها را می دوشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).