دوردستلغتنامه دهخدادوردست . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه است از چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). (از لغت محلی شوشتر) : و کار اصل ضبط کردن اولیتر که سوی فرع گراییدن خصوصاً دوردست است و فوت می شود. (تاریخ بیهقی ). و چون مطلب
دوردستفرهنگ فارسی عمید۱. جای دور: ◻︎ ز بانگ سگان کآمد از دوردست / رمیدند گرگان و روباه رست (نظامی۵: ۹۶۶).۲. (صفت) چیزی که نزدیک نباشد؛ آنچه در دسترس نباشد.
آژیر دوردستremote alarmواژههای مصوب فرهنگستانآژیری که موقعیتی غیرعادی را در انتهای خط انتقال نشان میدهد
توقفگاه دوردستremote parkingواژههای مصوب فرهنگستانتسهیلاتی توقفگاهی که فاصلۀ آن از مرکز فعالیت بیش از آن است که بتوان پیاده طی کرد و با وسایل نقلیۀ خطی به مرکز فعالیت متصل میشود
آژیر دوردستremote alarmواژههای مصوب فرهنگستانآژیری که موقعیتی غیرعادی را در انتهای خط انتقال نشان میدهد
توقفگاه دوردستremote parkingواژههای مصوب فرهنگستانتسهیلاتی توقفگاهی که فاصلۀ آن از مرکز فعالیت بیش از آن است که بتوان پیاده طی کرد و با وسایل نقلیۀ خطی به مرکز فعالیت متصل میشود
آژیر دوردستremote alarmواژههای مصوب فرهنگستانآژیری که موقعیتی غیرعادی را در انتهای خط انتقال نشان میدهد
توقفگاه دوردستremote parkingواژههای مصوب فرهنگستانتسهیلاتی توقفگاهی که فاصلۀ آن از مرکز فعالیت بیش از آن است که بتوان پیاده طی کرد و با وسایل نقلیۀ خطی به مرکز فعالیت متصل میشود