خدمۀ غیرموظفdeadhead crewواژههای مصوب فرهنگستانخدمهای که بهعنوان مسافر در پرواز حضور داشته و وظیفه و مسئولیتی در حین آن پرواز بر عهده نداشته باشند
دذیلغتنامه دهخدادذی . [ ] (اِخ ) به گفته ٔ طبری از دختران سیامک بوده است . (تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 3).
ددگیلغتنامه دهخداددگی . [ دَ دَ / دِ ] (حامص ) ددی . درندگی . سبعیت . || دده بودن . کنیز بودن . کنیز سیاه بودن .
ددیلغتنامه دهخداددی . [ دَ] (حامص ) سبعیت . درندگی ددگی . دد بودن : زان از ددگان بر او بدی نیست کآلایشی از ددی در او نیست . نظامی .از بسکه ددانش دیده بودنداز خوی ددی بریده بودند.نظامی .
دگدگلغتنامه دهخدادگدگ . [ دَ دَ ] (اِ صوت ) آواز بر هم زدن دندان از شدت سردی . (غیاث ) (آنندراج ) : در فصل زمستان چه عجب گر ز نزاکت بر گوش خورددگدگ لرزیدن تصویر.طغرا (از آنندراج ).
داغ دیدگیلغتنامه دهخداداغ دیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی داغ دیده . رجوع به داغ دیده شود.
جنگ دیدگیلغتنامه دهخداجنگ دیدگی . [ ج َ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) آزمودگی در جنگ . رجوع به جنگ دیده شود.
شوخ دیدگیلغتنامه دهخداشوخ دیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بی شرمی . سفاقت . شوخ چشمی . بی حیائی . بی آزرمی .(یادداشت مؤلف ). جسارت و بیشرمی . (ناظم الاطباء).
محنت دیدگیلغتنامه دهخدامحنت دیدگی . [ م ِ ن َ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی محنت دیده . غمدیدگی . سختی کشیدگی .