دابالغتنامه دهخدادابا. (اِ) (هزوارش ، اِ) پهلوی ، زر . رجوع به حاشیه برهان قاطع چ معین شود. به لغت زند و پازند زر سرخ و طلا را گویند و به عربی ذهب خوانند. (برهان ).
دباءلغتنامه دهخدادباء. [ دُب ْ با ] (ع اِ) کدو. (منتهی الارب ) (دهار). کدوی تر. (مهذب الاسماء). رجوع به دبا ونیز رجوع به قرع شود. واحد آن دباءة است . (دهار).
دباءةلغتنامه دهخدادباءة. [ دُب ْ با ءَ ] (ع اِ) یکی کدو. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). رجوع به دُبّاء شود. ج ، دُباء. (دهار).
دابالغتنامه دهخدادابا. (اِ) (هزوارش ، اِ) پهلوی ، زر . رجوع به حاشیه برهان قاطع چ معین شود. به لغت زند و پازند زر سرخ و طلا را گویند و به عربی ذهب خوانند. (برهان ).