ترجمه مقاله

موج زدن

۱. مواجشدن، پرموج شدن، موجدار شدن
۲. به تلاطمدرآمدن
۳. سرشار شدن
۴. حرکت پرخروش وانبوه جمعیت

چموش

لغت‌نامه دهخدا

چموش . [ چ َ ] (اِ) مخفف چاموش است که نوعی از کفش و پای افزار باشد. (برهان ) . نوعی از پاافزار. (جهانگیری ). مخفف چمشک که پای افزارباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) . چاموش و قسمی از کفش . پاپوش . اورسی . صندل . نوعی کفش . پوزار (در لهجه ٔ روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه

دموج

لغت‌نامه دهخدا

دموج . [ دُ ] (ع مص ) درآمدن در چیزی و استوار شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). محکم شدن چیزی در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). درآمدن در چیزی و پنهان شدن در آن . (ناظم الاطباء). || گام کوتاه زدن و بشتاب دویدن خرگوش و شتر و دیگر حیوانات

خورموج

لغت‌نامه دهخدا

خورموج . [ خُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر بحدود و مشخصات زیر: شمال بخش اهرم ، باختر ارتفاعات مند و تنگستان ، خاور ارتفاعات دهستان خاویز و ارتفاعات لاور، رئیس غلام ، جنوب دهستان چغاپور. این دهستان در شمال باختری بخش واقع و هوای آن گرم و آب مشرو

ترجمه مقاله