بادگیر سپر جلوair dam, bumper air damواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در زیر سپر جلو که ضمن کاهش جریان هوا در زیر خودرو، باعث کاهش پسار و برار وارد بر خودرو میشود
دم دملغتنامه دهخدادم دم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم . دمبدم . به هر دم زدنی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.
دم دملغتنامه دهخدادم دم . [ دُ دُ ] (اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره . (یادداشت مؤلف ) : ظاهر از نغمه ٔ قمری همه کوکو شنوی حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی .جمال الدین عبدالرزاق .
در دم گرفتنلغتنامه دهخدادر دم گرفتن . [ دَ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )به دهان گرفتن . به دم گرفتن . || خوردن .
صلوکلغتنامه دهخداصلوک . [ ص ُ ] (ع مص ) گنده و بدبوی شدن گوشت . (منتهی الارب ). دم گرفتن گوشت پخته یا خام . (تاج المصادر بیهقی ). دم گرفتن گوشت . (مصادر زوزنی ).
accompaniesدیکشنری انگلیسی به فارسیهمراه با، همراهی کردن، همراه بودن، جفت کردن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، صدا یا ساز را جفت کردن
رافقدیکشنری عربی به فارسیهمراهي کردن , همراه بودن(با) , سرگرم بودن (با) , مصاحبت کردن , ضميمه کردن , جفت کردن , توام کردن , دم گرفتن , صدا يا ساز راجفت کردن(با)
دم گرفتنلغتنامه دهخدادم گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سکوت ورزیدن است . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). کنایه از سکوت است . (لغت محلی شوشتر).- دم گرفتن کسی را ؛ گرفتن نفس وی . بند آمدن نفس او. حبس شدن نفس و خاموش شدن وی :</
دُمگویش خلخالاَسکِستانی: dəm دِروی: dum شالی: dəmb کَجَلی: dömb کَرنَقی: domb کَرینی: dumb کُلوری: dəmb گیلَوانی: dum/duma لِردی: donb
دُمگویش کرمانشاهکلهری: dü گورانی: dü سنجابی: dü کولیایی: dü زنگنهای: dü جلالوندی: dü زولهای: dü کاکاوندی: dü هوزمانوندی: dü
ارابۀ فرود چرخِ دُمtail wheel landing gear, conventional landing gearواژههای مصوب فرهنگستانارابۀ فرودی که چرخهای اصلی چپ و راست و جلوی در مرکز ثقل هواگَرد و چرخ دُم در انتهای آن است