دژکوبلغتنامه دهخدادژکوب . [ دِ ] (نف مرکب ) کوبنده ٔ دژ. آنکه یا آنچه دژ را بکوبد و ویران کند. || (اِ مرکب ) آلتی که برای خراب کردن دژها درجنگ بکار میرفته است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دقابلغتنامه دهخدادقاب . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خرککوبkeel-track ramواژههای مصوب فرهنگستانالواری شبیه به دژکوب که از آن برای خارج کردن خرک مازه از زیر کشتی استفاده میکنند
ramدیکشنری انگلیسی به فارسیرم، قوچ، دژکوب، کلاف، گوسفند نر، تلمبه، کلوخ کوب، کوبیدن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، سنبه زدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن
کبشدیکشنری عربی به فارسیقوچ , گوسفند نر , دژکوب , پيستون منگنه ابي , تلمبه , کلوخ کوب , کوبيدن , فرو بردن , بنقطه مقصود رسانيدن , سنبه زدن , باذژکوب خراب کردن , برج حمل