دگرهمرسیseclusionواژههای مصوب فرهنگستانموردی ویژه و نادر از فرایند همرسی که در آن هوای بهنسبتگرم در عقب و مرکز چرخند قرار میگیرد
درم ریزلغتنامه دهخدادرم ریز. [ دِ رَم ْ ] (نف مرکب ) درم ریزنده . ریزنده ٔ درم : شد آمل بهشت نوآراسته درم ریز دیبافشان خواسته . اسدی .یکی گفتا که هست این شاه پرویزکه دستش سال و مه باشد درم ریز. نظامی .<br
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
درعملغتنامه دهخدادرعم . [ دِ ع ِ ] (ع ص ، اِ) هیچکاره ٔ بدزبان . (از منتهی الارب ). تباه و بد زبان . (از اقرب الموارد). بی ادب . || روستایی . || بدجنس . || مصاحب پست . (از ناظم الاطباء).