لغتنامه دهخدا
دررو. [ دَرْ، رَ / رُو ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، مخرج . بیرون شد. بیرون شو: این کوچه در رو ندارد؛ بن بست است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پیشرفت . نفاذ. نفوذ در کلام . نفاذ امر: احکام یا حرفهای او دررو ندارد. حرفش همه جا دررو دا