دیوآبادلغتنامه دهخدادیوآباد. [ وْ ] (ص مرکب ) آباد کرده ٔ دیو. آباد از دیو. || جن دار و جنی . (ناظم الاطباء).
دوابوذلغتنامه دهخدادوابوذ. [ دُ ] (معرب ، اِ) دیابوذ، و آن پارچه ای است که بر دو پود بافته می شود. (از المعرب جوالیقی ص 138). دوپود. دوپوده . دیبوذ. (منتهی الارب ). رجوع به دیابوذ شود.