دیواره وزلغتنامه دهخدادیواره وز. [ دی رَ وَ ] (اِخ ) نام دیگر او مسته مرد است . شاعری است از مردم مازندران در سده ٔ چهارم هجری بدربار عضدالدوله دیلمی و قابوس بن وشمگیر. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 129). (در لغت طبری بمعنی از دیوار جهنده
دوارةلغتنامه دهخدادوارة. [ دَوْ وارَ ] ع ص ) دواره . مؤنث دوار. || گرد. مدور. چرخش دار: له [ للصعتر ] ... اکلیل لیس علیه و هیئة الدوارة لکنه منقسم منفصل . (تذکره ٔ ابن البیطار.- دواره و قواره ؛ هر چیز ساکن را دَواره و قَواره گویند. (از آنندراج ) (از منتهی الارب )
دوارةلغتنامه دهخدادوارة. [ دُ / دَوْ وا رَ ] (ع اِ) پاره ای گرد از سر. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).دایره ای که بر میان سر مردم باشد. (مهذب الاسماء).
دوارةلغتنامه دهخدادوارة. [ دُوْ وا رَ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد که وحوش گرد آن گردند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || حاویه (در شکم گوسفند). شکنبه ٔ گوسفند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ذیابیطس . دولاب . انق الکلیة. مرضی است که صاحب آن از آب سیر
دوپارهلغتنامه دهخدادوپاره . [ دُ رَ / رَ ] (ص مرکب ) دو نصفه و نیمه شده . (ناظم الاطباء). دو بخش . (از آنندراج ). از میان به دونیم . منشق .
دیوارچهلغتنامه دهخدادیوارچه . [ دی چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: دیوار + چه ، ادات تصغیر) دیوار کوتاه . دیواره . دیوار کوتاه و پست . (ناظم الاطباء). || پرده . (ناظم الاطباء).
مسته مردلغتنامه دهخدامسته مرد. [ م َ ت َ م َ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم ایران . نام دیگر او دیواره وز است و او شاعری است طبری در مائه ٔ چهارم هجری در دربار عضدالدوله ٔ دیلمی و قابوس بن وشمگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیواره وز در ردیف خود شود.
دیوارهلغتنامه دهخدادیواره . [ دی رَ / رِ ] (اِ) کنار برافراشته و بالا آمده ٔ از هرچیز. (ناظم الاطباء). چیزی چون دیوار. مانند دیوار. شبیه به دیوار. کنار برآمده ٔ ظروف و غیره چون دیواره کاسه ، دیواره ٔ طشت ، دیواره ٔ کشتی ، دیواره ٔ چاه ، دیواره ٔ کرجی . (یادداشت
دیوارهلغتنامه دهخدادیواره . [ دی رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین در یک هزارگزی باختر سرپل ذهاب کنار شوسه ٔ قصرشیرین با 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ الوند است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5
دیوارهلغتنامه دهخدادیواره . [ دی رَ / رِ ] (اِ) کنار برافراشته و بالا آمده ٔ از هرچیز. (ناظم الاطباء). چیزی چون دیوار. مانند دیوار. شبیه به دیوار. کنار برآمده ٔ ظروف و غیره چون دیواره کاسه ، دیواره ٔ طشت ، دیواره ٔ کشتی ، دیواره ٔ چاه ، دیواره ٔ کرجی . (یادداشت
دیوارهلغتنامه دهخدادیواره . [ دی رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین در یک هزارگزی باختر سرپل ذهاب کنار شوسه ٔ قصرشیرین با 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ الوند است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5
انرژی دیوارهwall energyواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] انرژیای در واحد سطح، میان دو حوزة فِرّومغناطیسی، با سوگیریهای متفاوت [فیزیک] انرژی موجود در واحد سطح مرز میان دو حوزۀ فِرّومغناطیسی که سوگیریهای متفاوت دارند
پاییندیوارهlower sidewallواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ زیر خط حداکثر پهنای مقطع، که بخشی از آن در داخل رینگ (rim) قرار میگیرد