ذلجلغتنامه دهخداذلج . [ ذَ ] (ع مص ) تَجَرﱡع . جرعه جرعه آشامیدن . هفت هفت نوشیدن آب را دم بدم درکشیدن مایعی را.
دلجلغتنامه دهخدادلج . [ دَ ل َ ] (ع اِ) شب روی اول شب . اسم است ادلاج را. (از منتهی الارب ).دلج اللیل ؛ حرکت تمام شب . (از ذیل اقرب الموارد).
دلجلغتنامه دهخدادلج . [ ] (اِخ ) قلعه ای است بر بیست فرسنگی بلخ به کوهی که هشت فرسنگ دور آن کوه است و همه سنگ سیاه است و بر آنجا راه نیست و بر فرازش آب و گیاه بسیار است و جائی عظیم محکم است . (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 156).
دلجلغتنامه دهخدادلج . [ دَ ] (ع مص ) برداشتن بار را با احساس سنگینی وچنین کسی را دَلوج گویند. (از ذیل اقرب الموارد).
دلظلغتنامه دهخدادلظ. [ دِ ل َظظ ] (ع ص ) کسی که به جبر و شدت چیزی را بکشد و براند. (ناظم الاطباء). کسی که بسختی براند. (از اقرب الموارد). مِدلَظ. رجوع به مدلظ شود.
هفت هفتلغتنامه دهخداهفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).
معذلجلغتنامه دهخدامعذلج . [ م ُ ع َ ل َ ] (ع ص ) پرگوشت نازک ناعم و نیکخوی . (منتهی الارب ).مرد پرگوشت نرم بدن نیکوخوی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || سقاء معذلج ؛ مشک پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).