ذوفلسلغتنامه دهخداذوفلس . [ ف َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند پشیزه . درم دار. صاحب فلس . حیوان فلس دار چون اکثرماهیان . و مورچه خوار و تاتو. و بزمچه (کروکدیل ).
ذیوفیلسلغتنامه دهخداذیوفیلس . (اِخ ) ابن ابی اصیبعة در عیون الانباء ج 1 ص 22 و 23 در ترجمه ٔ برمانیدس گوید: و لما ظهر برمانیدس قال ان التجربة و حدها کانت او مع القیاس ، خطر. فاسقطها و انتحل القی