رادی کردنلغتنامه دهخدارادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوانمردی و بخشندگی کردن : آسمان آن سال هیچ رادی نکرد بباران . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 460). رجوع به رادی شود.
رلۀ رادیوییradio relay, radio repeaterواژههای مصوب فرهنگستانایستگاه رلهای که نشانکها/ سیگنالهای بسامد رادیویی را پس از ساماندهی عبور میدهد
نشانفرست رادیویی چرخانrotating radio beacon, revolving radio beaconواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانفرست رادیویی که امواج را با چرخش کامل به تمام جهات ارسال میکند
رادیوی سیار شخصیprivate mobile radio, personal mobile radio, PMRواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ ارتباطات رادیویی سیاری که ارائهدهندگان خدمات اضطراری، ازجمله نیروی انتظامی و آتشنشانی و فوریتهای پزشکی و نیز سامانههای مسافربری، از آن عمدتاً برای نظارت بر ناوگان خود استفاده میکنند
موج حامل رادیوییradio frequency carrier wave, radio frequency carrierواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال حاملی که در باند بسامد رادیویی قرار دارد
خط انتقال بسامد رادیوییradio frequency transmission line, radio frequency lineواژههای مصوب فرهنگستانخط انتقال طراحیشده برای کار در بسامدهای رادیویی
رادیلغتنامه دهخدارادی . (حامص ) جوانمردی . بخشندگی . سخاوت . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) : شاهی که بروز رزم ازرادی زرین نهد او به تیر در پیکان تا کشته ٔ او از آن کفن سازدتا خسته ٔ او از آن کند درمان . رودکی .دگر گفت
راتافرهنگ نامها(تلفظ: rātā) رادی (بخشندگی ، سخاوت) ، دهش ؛ (در اعلام) فرشتهای است در ایران باستان .
رادیلغتنامه دهخدارادی . (حامص ) جوانمردی . بخشندگی . سخاوت . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) : شاهی که بروز رزم ازرادی زرین نهد او به تیر در پیکان تا کشته ٔ او از آن کفن سازدتا خسته ٔ او از آن کند درمان . رودکی .دگر گفت
رادیلغتنامه دهخدارادی . (حامص ) جوانمردی . بخشندگی . سخاوت . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) : شاهی که بروز رزم ازرادی زرین نهد او به تیر در پیکان تا کشته ٔ او از آن کفن سازدتا خسته ٔ او از آن کند درمان . رودکی .دگر گفت
حرادیلغتنامه دهخداحرادی . [ ح َ دی ی ] (ع اِ) ج ِ حُردی ّ. بندهای نی که بر تیرهای سقف اندازند. حُردی ّ یکی . (منتهی الارب ).
حرکات ارادیلغتنامه دهخداحرکات ارادی . [ ح َ رَ ت ِ اِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکت ارادی شود.
حرکت ارادیلغتنامه دهخداحرکت ارادی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت اختیاری . در برابر حرکت طبیعی و قسری .حرکتی باشد که مبداء آن بسبب امر خارج نباشد، و هم مقارن با شعور و اراده بود، مانند حرکت صادر از حیوان با اراده ٔ او. (تعریفات جرجانی ) (دستورالعلماء).