راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) رهبری . عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی . (ناظم الاطباء). دلالة. (دهار) : ندهد خدای عرش درین خانه راهت مگر به راهبری حیدر. ناصرخسرو.- راهبری کردن ؛ رهبری ک
راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) راه بریدن . عمل راهبر. راهروی . راه پیمایی . رهنوردی . پوییدن راه . رفتن راه . || قطع طریق . راه زنی . دزدی . رجوع به راه بریدن شود.
راهبریsteering 1واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که بهتسامح برای هرنوع تأثیر بر روی جهت حرکت آشفتگی جوّی که ناشی از ویژگی دیگری از جوّ است به کار میرود
خط راهبریsteering lineواژههای مصوب فرهنگستاندر مدل چرخند برکنس، خط همگرایی متناظر با جبهۀ گرم یک چرخند موجی که غالباً در امتداد مکان هندسی نقاط حرکت مرکز چرخند است
راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) رهبری . عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی . (ناظم الاطباء). دلالة. (دهار) : ندهد خدای عرش درین خانه راهت مگر به راهبری حیدر. ناصرخسرو.- راهبری کردن ؛ رهبری ک
راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) راه بریدن . عمل راهبر. راهروی . راه پیمایی . رهنوردی . پوییدن راه . رفتن راه . || قطع طریق . راه زنی . دزدی . رجوع به راه بریدن شود.
راهبریsteering 1واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که بهتسامح برای هرنوع تأثیر بر روی جهت حرکت آشفتگی جوّی که ناشی از ویژگی دیگری از جوّ است به کار میرود
راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) رهبری . عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی . (ناظم الاطباء). دلالة. (دهار) : ندهد خدای عرش درین خانه راهت مگر به راهبری حیدر. ناصرخسرو.- راهبری کردن ؛ رهبری ک
راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) راه بریدن . عمل راهبر. راهروی . راه پیمایی . رهنوردی . پوییدن راه . رفتن راه . || قطع طریق . راه زنی . دزدی . رجوع به راه بریدن شود.
خط راهبریsteering lineواژههای مصوب فرهنگستاندر مدل چرخند برکنس، خط همگرایی متناظر با جبهۀ گرم یک چرخند موجی که غالباً در امتداد مکان هندسی نقاط حرکت مرکز چرخند است
تراز راهبریsteering levelواژههای مصوب فرهنگستانترازی در جوّ که در آن سرعت شارش پایه با سرعت جابهجایی آشفتگی جوّی در درون شارش ارتباط مستقیم دارد