راهطلغتنامه دهخداراهط. [ هَِ ] (اِخ ) جایگاهی است در غوطه ٔ دمشق در سمت خاوری آن بعد از «موج عذراء» در کنار حمص هنگامی که از قصیر بسوی «ثنیة العقاب » بیایی ، جایگاه مذکور در طرف راست واقع شود و برخی آنرا نقعاء راهط نامیده اند:ابوکم تلاقی یوم نقعاء راهطبنی عبدشمس وهی تنفی و تقتل .
راحتلغتنامه دهخداراحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر
راعدلغتنامه دهخداراعد. [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ابر با بانگ . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). ابر غرنده ٔ بی باران . (آنندراج ). ابر غرنده ٔ با باران . (ناظم الاطباء).
راهتلغتنامه دهخداراهت . [ ] (اِخ ) نام رودی به هندوستان و ظاهراً از شعبه های رود گنگ . فرخی در یکی از قصاید خود که در ذکر غزوات و فتوحات سلطان محمود غزنوی در هند است بدین رود اشاره کند و گوید : بیک شبانروز از پای قلعه ٔ سربل برودراهت شد تازیان بیک هنجاربه پ
راهطاءلغتنامه دهخداراهطاء. [ هَِ ] (ع اِ) رهطة. رهطاء. (لسان العرب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). یکی از سوراخهای کلاکموش که خاک خانه ٔ خود را از آن برون کشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از لسان العرب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سوراخ موش دشتی . ج ، رواهط. (مهذب الاسماء). ب
زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زُ م َ ] (اِخ ) پسر عبداﷲ کلبی ، کشنده ٔ ضحاکست روز مرج راهط. (ترجمه ٔ قاموس ). زحمةبن عبداﷲ کلبی کشنده ٔ ضحاک بن قیس است در جنگ مرج راهط. (ازمنتهی الارب ) (تاج العروس ).
حزیبیلغتنامه دهخداحزیبی . [ ح ُ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به حزیب که نام ولید محمدبن حزیب است ، و اوست که مروان حکم را اسیر و برده ساخت ، در جنگ راهط. (سمعانی ).
جرشیلغتنامه دهخداجرشی . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) یزیدبن اسود. از تابعان بود. وی مغیرةبن شعبه و گروهی از اصحاب را درک کرد و مردی عابد و پارسا بود و در مرج راهط در گذشت . (از معجم البلدان ).
زحنةلغتنامه دهخدازحنة. [ زُ ن َ ] (اِخ ) نام پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم (زُحْمة) نیز نقل شده است . (از منتهی الارب ). پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج . (ترجمه ٔ قاموس ). حافظ این نام را بامیم «زحمه » ضبط کرد و صواب نیز همانست . صاحب قاموس زحنه و زحمه هر دو
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) جرشی یا ابن عمرو یا ابن غاز. برحسب روایات مختلف وی از اصحاب حضرت رسول (ص ) و از راویان بشمار میرفت . یعقوب بن شبة گفته است : او در شمار کسانی است که بسال 64هَ . ق . در مرج راهط کشته شدند. (از الاصابة ج <span class="hl
راهطاءلغتنامه دهخداراهطاء. [ هَِ ] (ع اِ) رهطة. رهطاء. (لسان العرب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). یکی از سوراخهای کلاکموش که خاک خانه ٔ خود را از آن برون کشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از لسان العرب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سوراخ موش دشتی . ج ، رواهط. (مهذب الاسماء). ب