رایزلغتنامه دهخدارایز. [ ی ِ ] (ع ص ) رائز. اسم فاعل از ریشه ٔ «روز». آزماینده چیزی را تا از آن آگاهی یابد چنانکه سنگ را برای داشتن وزن آن بیازماید، و یا پول را بیازماید تا قدر آن را بداند. ج ، رازة. (ازاقرب الموارد). || برپای دارنده . اصلاح کننده ٔ ضیعه ٔ خود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الا
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
پرتابههای دهانۀ برخوردیcrater raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتابههایی که پراکنش آنها تا شعاع ده برابر قطر یک دهانۀ برخوردی تازه گستردگی دارد
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
محدودۀ دسترسیarm's reachواژههای مصوب فرهنگستانفضایی پیرامون یک سامانۀ الکتریکی که در آن فرد میتواند بدون نیاز به ابزار خاص، به سامانه دسترسی داشته باشد
رایزنفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) مسئول امور فرهنگی سفارت.۲. [قدیمی] کسی که در امری با وی مشورت میکنند؛ طرف مشورت؛ مستشار؛ مشاور: ◻︎ چنین گفت با رایزن ترجمان / که در سایهٴ شاه دائم بمان (نظامی۵: ۸۶۲).۳. [قدیمی] دانا.
رایزنcounselor 1/ counsellor 1, counselor of embassyواژههای مصوب فرهنگستان1. مقامی رسمی و ارشد در سفارت که وظیفۀ مهمی در یکی از امور سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی بر عهده دارد 2. رتبۀ دیپلماتی بلافاصله پایینتر از سفیر و وزیرمختار و بالاتر از دبیر
رایزنشcaucusواژههای مصوب فرهنگستانگردهمایی گروهی محدود، معمولاً اعضای یک حزب سیاسی، برای تعیین خطمشی یا راهبرد یا نامزد انتخابات
رایزنفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) مسئول امور فرهنگی سفارت.۲. [قدیمی] کسی که در امری با وی مشورت میکنند؛ طرف مشورت؛ مستشار؛ مشاور: ◻︎ چنین گفت با رایزن ترجمان / که در سایهٴ شاه دائم بمان (نظامی۵: ۸۶۲).۳. [قدیمی] دانا.
رایزنcounselor 1/ counsellor 1, counselor of embassyواژههای مصوب فرهنگستان1. مقامی رسمی و ارشد در سفارت که وظیفۀ مهمی در یکی از امور سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی بر عهده دارد 2. رتبۀ دیپلماتی بلافاصله پایینتر از سفیر و وزیرمختار و بالاتر از دبیر
حرایزلغتنامه دهخداحرایز. [ ح َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) حرائز. شتران برگزیده که از نفاست نتوان فروخت . (منتهی الارب ).
ویندوز اینترپرایزواژهنامه آزادویندوز همستان، ویندوز باهمان. "شرکت" به پارسی می شود "هَمِستان" یا "باهَمان".