رجاء غزنویلغتنامه دهخدارجاء غزنوی . [ رَ ءِ غ َ ن َ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین . سنگلاخ در امتحان الفضلا ج 2 ص 90 گفته که برخی از مثنویات او را بخط محمدطاهر اعتمادالدوله دیدم . (از الذریعه ج 9 بخش <s
گُل سرخRosaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از گلسرخیان درختچهای ایستاده یا بالاروندۀ تیغدار با تعداد بسیاری گونۀ خودرو و اهلی که بیشتر بومی آسیا هستند، اما تعدادی هم بومی اروپا و شمال امریکا و شمالغربی افریقا هستند؛ گلها اغلب معطرند و براثر دستکاری ژنی در رنگ گلبرگ آنها تنوع بسیار ایجاد شده است؛ برگها متناوب و مرکب شانهای (pi
پَرگَنۀ ریشهایrhizoid colonyواژههای مصوب فرهنگستانپَرگَنهای که رشتههای ضخیم و معدود ریشهمانند آن به طرف بیرون رشد میکنند
تیزاب سلطانیaqua regiaواژههای مصوب فرهنگستانمایع بسیار خورنده و دودکنندهای که از یک قسمت نیتریکاسید و سه قسمت هیدروکلریکاسید تشکیل شده است و با تمام فلزها ازجمله طلا و نقره واکنش میدهد
پیرزالغتنامه دهخداپیرزا. (ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه از پدر و مادر سالخورد زاده و از آنروی ضعیف و زشت باشد. طفلی از پدری و مادری پیر: مگر پیرزائی ، چرا از سرما می هراسی ؟ چرا از سرمای کم متألم میشوی ؟ مگر پیرزائی ؟ || کسی که با موی سفید و بهیأت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید.
رجاءلغتنامه دهخدارجاء. [ رَ ] (ع مص ) رجو. مصدر بمعنی رجو. (ناظم الاطباء). امیدوار بودن . (از اقرب الموارد). امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (صراح اللغة) (آنندراج ). ارتجاء. (مصادراللغة زوزنی ). || ترسیدن . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (از صراح اللغة). ترسیدن ، و منه قوله تعا
رجاءلغتنامه دهخدارجاء. [ رَج ْ جا ] (ع ص ) ماده شتر بزرگ کوهان که در رفتن کوهانش بجنبد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ماده شتر که دارای کوهان بزرگ و لرزان باشد. (از اقرب الموارد).
رجاءلغتنامه دهخدارجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن واضح . از مردم مصر است و بولس نامیده شده است . وی به دیرالاقباط در وادی حبیب پناه برد. او دوست ساویروس بن مقفع (قرن دهم هجری ) بود. از تألیفات او «الواضح » است . (از اعلام المنجد).
رجاءلغتنامه دهخدارجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضحاک جرجرانی . از عمال دولت عباسی بود و در ایام مأمون رئیس دیوان خراج گردید و سپس در ایام معتصم به ریاست خراج دمشق و در ایام الواثق به ریاست خراج جندی دمشق و اردن رسید. علی بن اسحاق عامل الواثق به سال 226 هَ . ق .
خرجاءلغتنامه دهخداخرجاء. [ خ َ ] (اِخ ) چاه آبی است که جعفربن سلیمان بنزدیک شبحی و بین بصره ، و حفر ابی موسی ، در طریق حجاج عازم از بصره ، حفر کرد ، و بین اخادید و این چاه یک مرحله راه است . این چاه از آنرو خرجاء نامیده شده است که در سرزمینی مرکب از سنگهای سفید و سیاه قرار گرفته است . (از معجم
خرجاءلغتنامه دهخداخرجاء. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اخرج ، و آن گوسفندیست که پاهایش تا تهیگاه سپید باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). آن گوسفند که پایها و روی وی سفید بود و یکی سیاه . (مهذب الاسماء).
ذوالعرجاءلغتنامه دهخداذوالعرجاء. [ ذُل ْ ع َ ] (اِخ ) [ حق ّ... ] رجوع به اُخَیّان شود. و رجوع به ذوعرجاء شود.
ذوعرجاءلغتنامه دهخداذوعرجاء. [ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است بزمین مزینة.(منتهی الارب ). و ابن الاثیر در المرصع گوید: ذوالعرجاء، جایگاهی است از ارض مزینة. ابوذویب هذلی گوید:و کانها بالجذع بین نبایعواولات ذوالعرجاء نهب مجمع. [ کذا ]و قیل العرجاء اکمه اوهضبة هناک و اولاتها قطع من الارض حوله