ردۀ بارload rangeواژههای مصوب فرهنگستانمیزان باری که تایر برای کاربرد مشخص و در فشار باد معین میتواند تحمل کند و آن را با حروف الفبای لاتین مشخص میکنند
رده ردهلغتنامه دهخدارده رده . [ رَ دَ / دِ رَ دَ / دِ] (ق مرکب ) صف صف . (از لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی ). رجارج . (یادداشت مؤلف ) : زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای ساز وشراب پیش
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) سرده . موضعی به کلارستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 108 بخش انگلیسی ).
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 3 هزارگزی خاور فومن کنار راه فرعی فومن به شفت . جلگه ، معتدل ، مرطوب دارای 192 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شاخ رز، محصول آنجا برنج ، توتون سیگا
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 9 هزارگزی شمال رشت و 2 هزارگزی شمال خاور پیربازار. جلگه ، معتدل ، مرطوب . دارای 243 تن سکنه . آب آن از
عدد ردهبندی بارload classification numberواژههای مصوب فرهنگستانسامانة ردهبندیای که نشاندهندة مقاومت روسازی محوطة فرودگاه در برابر وزن هواگرد و جز آن است اختـ . ع. ر. ب. LCN
مرز ردهclass boundaryواژههای مصوب فرهنگستانمقادیری که محدودۀ هر رده را برای دادههای ردهبندیشده مشخص میکند
گواهینامۀ ردهبندیcertificate of classification, classification certificateواژههای مصوب فرهنگستانگواهینامهای که یکی از انجمنهای ردهبندی صادر و در آن ردۀ شناور را مشخص میکند