رستگاری یافتنلغتنامه دهخدارستگاری یافتن . [ رَ ت َ / رَ ت َ ] (مص مرکب ) خلاص شدن . نجات یافتن . (فرهنگ فارسی معین ). استفلاح . (منتهی الارب ) : از کجی به که روی برتابیدرستگاری ز راستی یابید. نظامی .کسی یاب
رستگاریلغتنامه دهخدارستگاری . [ رَ ت َ / رَ ] (حامص مرکب ) آزادی و رهایی و نجات و خلاصی . (ناظم الاطباء). خلاص . نجات . (فرهنگ فارسی معین ). رهایی . (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ). رهایی و با لفظ دادن مستعمل است . (آنندراج ). صفت رستگار. (یادداشت مؤلف ). خلاص . فلا
پرستاریلغتنامه دهخداپرستاری . [ پ َ رَ ] (حامص ) تیمار. خدمت . حضانت . تیمارداری . زواری : زهد در دنیاو پرستاری اولی القربی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بیمارداری . بیماروانی . بیماربانی . تمریض .- پرستاری کردن ؛ تیمار داشتن .
پرستاریفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل پرستار.۲. مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد.
نجات یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فتن، خلاص شدن، رهاشدن، رَستن، آزادشدن، گریختن رستگارشدن، رستگاری یافتن
فلجلغتنامه دهخدافلج . [ ف َ ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ). || نیمه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فلوج . || جوی خرد. (منتهی الارب ). رجوع به فُلُج شود. || (مص ) فیروزی و رستگاری یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قسمت کردن . || دونیم ساختن . || زمین شکافتن بجهت زراعت . || خراج ب
محیصلغتنامه دهخدامحیص . [ م َ ] (ع مص ) حَیْص . حیصة. حیوص . محاص . حیصان . برگشتن و به یک سوی شدن . (منتهی الارب ). گردیدن از چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || رستگاری یافتن . || خلاص گردانیدن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِمص ) خلاص . رهایی : زود استر را فروشید آن حریص
رشدلغتنامه دهخدارشد. [ رَ ش َ ] (ع اِ) راه راست . (دهار) (منتهی الارب ) : هر ضریری کز مسیحی سر کنداو جهودانه بماند از رشد. مولوی . || (اِمص ) اصابه ٔ حق .اصلاح . (یادداشت مؤلف ). || راه برداری . براهی . برهی . رستگاری . (یادداشت
رستگاریلغتنامه دهخدارستگاری . [ رَ ت َ / رَ ] (حامص مرکب ) آزادی و رهایی و نجات و خلاصی . (ناظم الاطباء). خلاص . نجات . (فرهنگ فارسی معین ). رهایی . (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ). رهایی و با لفظ دادن مستعمل است . (آنندراج ). صفت رستگار. (یادداشت مؤلف ). خلاص . فلا
رستگاریلغتنامه دهخدارستگاری . [ رَ ت َ / رَ ] (حامص مرکب ) آزادی و رهایی و نجات و خلاصی . (ناظم الاطباء). خلاص . نجات . (فرهنگ فارسی معین ). رهایی . (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ). رهایی و با لفظ دادن مستعمل است . (آنندراج ). صفت رستگار. (یادداشت مؤلف ). خلاص . فلا