رشته به رشتهفرهنگ فارسی عمیدنوعی شیرینی که از لعاب برنج به شکل رشتۀ باریک درهمپیچیده درست میکنند و در تاوه تف میدهند سپس خاکهقند روی آن میریزند.
پیرپشتهلغتنامه دهخداپیرپشته . [ پی پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان . واقع در 9/5هزارگزی خاور لنگرود و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ لنگرود به رودسر. جلگه ، معتدل ، مرطوب . دارای <span class="hl" dir="ltr"
ریشتهلغتنامه دهخداریشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از ریشتن . رشته . ریسیده : عیسی ریشته مریم بافته . (یادداشت مؤلف ). هر چیز تافته شده مانند پلیته ٔ چراغ وفتیله ٔ توپ . || (اِ) رشته . تراشه های خمیرکه از آن آش و پلاو و جز آن سازند. (ناظم الاطباء).<br
رستهلغتنامه دهخدارسته . [ رُ ت َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن بن ابوالحسن ازهری اصفهانی . (منتهی الارب ). لقب عبدالرحمن ... که کتاب «ایمان » را تألیف کرد و برادرزاده اش عبداﷲبن محمدبن عمر زهری رستی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
specialtyدیکشنری انگلیسی به فارسیتخصص، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته، ویژه گری
اختصاصدیکشنری عربی به فارسیکالا ي ويژه , داروي ويژه يا اختصاصي , اسپسياليته , اختصاص , کيفيت ويژه , تخصص , رشته اختصاصي , ويژه گري
برگسونلغتنامه دهخدابرگسون . [ ب ِ سُن ْ ](اِخ ) هانری . (1859 - 1941 م .) روانشناس فرانسوی . والدین وی یهودی و انگلیسی بودند. هانری پس از پایان تحصیلات متوسطه برای انتخاب رشته ٔ اختصاصی مدتی دچار تردید بود و نمی دانست میان ادبی
کانتلغتنامه دهخداکانت . (اِخ ) امانوئل (ایمانوئل ). کانت در سال 1724 م . در کنیگسبرگ از شهرهای آلمان متولد شده است . پدرش شغل سراجی داشت و پدر و مادرش هر دو مردمانی مقدس و مهذب بودند. تمام مدت هشتاد سال زندگانی را به دانشجویی و دانش آموزی و تألیف و تصنیف گذر
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رَ ت َ / ت ِ ](ن مف ) رُشته . رنگ هشته و رنگ کرده . و رشته به ضم اول هم بدین معنی آمده . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). در سراج نوشته که رشته بالفتح به معنی رنگ کرده شده است . (از غیاث اللغات ). رنگ هشته و رنگ شده
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20</sp
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) هرچیز ریسیده شده . (ناظم الاطباء). به معنی ریسیده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسیده و تابیده شده . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه آنرا رشته باشند. (برهان ). (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ریسیده
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) رَشته . رنگ هشته و رنگ کرده . (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). و رجوع به رَشته . شود.
رشتهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه ریسیده شده؛ مفتول؛ تابیده شده.۲. چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام.۳. واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و مانند آن.۴. شاخۀ علمی یا درسی.۵. آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن میریزند.۶.
درشتهلغتنامه دهخدادرشته . [ دَ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) درسته . عفو کردن و گذشتن از گناه . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به درسته شود.
درشتهلغتنامه دهخدادرشته . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (اِ) زبره . درشت و زبر و غیر نرم از آرد و جز آن . || بلغور هر دانه را گویند عموماً، و بلغور گندم را گفته اند خصوصاً، و آن گندمی است که در آسیا ریزند تا خرد و شکسته شود. (لغت محلی شوشتر، خطی ).
دوک رشتهلغتنامه دهخدادوک رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) دوک ریسه . (ناظم الاطباء). رجوع به دوک ریسه شود.
حسن برشتهلغتنامه دهخداحسن برشته .[ ح ُ ن ِ ب ِ رِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ته برشته . حسن برشته ٔ سوخته . حسن سبزته گلگون : گل دل ز ما بزور صباحت نمی بردحسن برشته ٔ سوخته ٔ لاله دیدنی است . دانش (ازآنندراج ).چه میدانند حسن ته ب
پیر فرشتهلغتنامه دهخداپیر فرشته . [ رِ ف ِ رِ ت َ ] (اِخ ) خواجه ابوالوفاء خوارزمی . از کبار اولیا. مردی فرشته سرشت و خوش خلق و بعلوم ظاهریه و حقیقیه و علوم غریبه دانا و در علم ادوار و موسیقی بی نظیر روزگار خود. این رباعی حاکی از طبع شعر و شاعری اوست :بد کردم و اعتذار بدتر ز گناه زانرو که