رشنشلغتنامه دهخدارشنش . [ رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش رزاب شهرستان سنندج . سکنه 250 تن . آب آن از رودخانه و چشمه . محصولات آنجا غلات و لبنیات و مختصر توتون . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
رسانشواژهنامه آزادفرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
رسانش استخوانیbone conductionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال صدا به حلزون از راه ارتعاش جمجمه اختـ . رسا BC