رصدانگیزلغتنامه دهخدارصدانگیز. [ رَ ص َ اَ ] (نف مرکب ) رصدبان . منجم . (یادداشت مؤلف ) : هست بیرون از این به رأی و قیاس رصدانگیز و ارتفاع شناس .نظامی .
رصدبانلغتنامه دهخدارصدبان . [ رَ ص َ ] (ص مرکب ) که رصد بگیرد. منجم . (یادداشت مؤلف ). رصدانگیز. || راهبان . باجگیر راه . آنکه در راه از عابران خراج گیرد. رصددار : و با رصدبانان خیانت مکن . (منتخب قابوسنامه ص 182).غم ز لب باج نفس می