رقابتلغتنامه دهخدارقابت . [ رَ / رِ ب َ ] (ع مص ) نگهبانی کردن . || انتظارکشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) انتظار و نگهبانی . (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). انتظار. چشم داشت . (فرهنگ فارسی معین ). || هم چشمی . (فرهنگ نظام ) (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگست
رقابتفرهنگ فارسی عمید۱. تلاش برای پیشی گرفتن بر یکدیگر.۲. [مجاز] با کسی همرتبه شدن در انجام کاری: محصولات ما با تولیدات خارجی رقابت میکند.
فینالفرهنگ فارسی عمید۱. نهایی؛ آخری؛ فرجامی.۲. (اسم) (ورزش) مسابقۀ پایانی در یک دورۀ رقابت ورزشی که به منظور تعیین ردههای اول و دوم برپا میشود.
دربیفرهنگ فارسی معین(دِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - مسابقة اسب دوانی ویژة اسب های سه ساله . 2 - رقابت ورزشی همراه با تعصب بین دو تیم همشهری .
رقابتلغتنامه دهخدارقابت . [ رَ / رِ ب َ ] (ع مص ) نگهبانی کردن . || انتظارکشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) انتظار و نگهبانی . (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). انتظار. چشم داشت . (فرهنگ فارسی معین ). || هم چشمی . (فرهنگ نظام ) (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگست
رقابتفرهنگ فارسی عمید۱. تلاش برای پیشی گرفتن بر یکدیگر.۲. [مجاز] با کسی همرتبه شدن در انجام کاری: محصولات ما با تولیدات خارجی رقابت میکند.
رقابتلغتنامه دهخدارقابت . [ رَ / رِ ب َ ] (ع مص ) نگهبانی کردن . || انتظارکشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) انتظار و نگهبانی . (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). انتظار. چشم داشت . (فرهنگ فارسی معین ). || هم چشمی . (فرهنگ نظام ) (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگست
رقابتفرهنگ فارسی عمید۱. تلاش برای پیشی گرفتن بر یکدیگر.۲. [مجاز] با کسی همرتبه شدن در انجام کاری: محصولات ما با تولیدات خارجی رقابت میکند.