روزهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات زهدار، روزهگیر، روزه، درحال روزه، ممسک، کمتغذیهشده، قحطی زده ناشتا، گرسنه
روزه دارلغتنامه دهخداروزه دار. [ زَ / زِ] (نف مرکب ) صائم . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). آنکه روزه گرفته . (فرهنگ فارسی معین ) : بفر علم و دانش روزه دار است همان بی طاعتی بسیارخواری .ناصرخسرو.عا
نشانگذاری روجایهepitope taggingواژههای مصوب فرهنگستانفنی برای شناسایی و تفکیک و خالصسازی و مشخص کردن پروتئینهای خاص