خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روز کور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روز کور
/ruzkur/
معنی
آنکه نمیتواند در روز ببیند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روز کور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ruzkur آنکه نمیتواند در روز ببیند.
-
واژههای مشابه
-
شرکت- روز
حسابداری
firm-days
-
تکنولوژي روز دنيا
مدیریت
state-of-the-art
-
روز به روز
فرهنگ گنجواژه
هر روز.
-
روز تا روز
لغتنامه دهخدا
روز تا روز.(ق مرکب ) روزهای پیاپی . روزهای متوالی : روز تا روز از این قرار نگشت کارگر بود چون ز کار نگشت .نظامی .
-
روز به روز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
daily, day-to-day
-
خرمن روز
لغتنامه دهخدا
خرمن روز. [ خ ِ / خ َ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روز است : سوخته شد خرمن روز از غمم چشمه ٔ خورشید فسرد از دمم .نظامی .
-
خرم روز
لغتنامه دهخدا
خرم روز. [ خ ُرْ رَ رو ] (اِ مرکب )نام روز هشتم است از هر ماه شمسی . گویند ملوک عجم در این روز لیکن در ماه دی که آن ماه دهم است از سالهای شمسی جشن کردندی و جامهای سفید پوشیدندی و بر فرش نشستندی و دربان را منع کردندی و بار عام دادندی و به امور رعیت مش...
-
چراغ روز
لغتنامه دهخدا
چراغ روز. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ کم نور. (آنندراج ). عبارت از چراغ بی فروغ . (غیاث ). کنایه از چراغ کم سو و کم نور : خدایا سینه ای بی سوز دارم دلی همچون چراغ روز دارم . وحید (از آنندراج ). || آفتاب . (آنندراج ناظم الاطبا). کن...
-
خوش روز
لغتنامه دهخدا
خوش روز. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) باطالع. با سرنوشت خوب . خوب طالع. || (اِ مرکب ) روز جشن . روز تعطیل . || روز خوش . آسایش : که هر کس که تخم جفا را بکشت نه خوش روز بیند نه خرم بهشت .فردوسی .
-
خجسته روز
لغتنامه دهخدا
خجسته روز. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) خوشبخت . خوش ایام . خوش کام . آنکه بخت و روزش بلند و خجسته است : خجسته روزا کاندر نبرد سطوت توبه آب تیغ بیفروخت آذر خرداد.مسعودسعد.
-
پاک روز
لغتنامه دهخدا
پاک روز. (اِ مرکب ) روز روشن : چنان کن که چون بردمد پاک روزپدیدآید از چرخ گیتی فروز. فردوسی .نیاسود تیره شب و پاک روزهمی راند تا پیش کوه اسپروز.فردوسی .
-
پراکنده روز
لغتنامه دهخدا
پراکنده روز. [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شوربخت . بدبخت : پس از گریه مرد پراکنده روزبخندید کای مامک دلفروز.سعدی .
-
پراگنده روز
لغتنامه دهخدا
پراگنده روز. [ پ َ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده روز شود.