رويةدیکشنری عربی به فارسیتشخيص دادن , تميز دادن , پيدا , پديداري , قابليت ديدن , ميدان ديد , ديد , بينايي , رويا , خيال , تصور , ديدن , يا نشان دادن (دررويا) , منظره , وحي , الهام , بصيرت
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
رؤیةلغتنامه دهخدارؤیة. [ رُءْ ی َ ] (ع مص ) رؤیت . دیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دیدن به چشم در هرکجا باشد خواه در دنیا خواه در آخرت . (از تعریفات جرجانی ). || دانستن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || پنداشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار). رجوع به رؤیت شود.
رویة گیوهگویش اصفهانی تکیه ای: düma طاری: dümgüva طامه ای: dimgiva طرقی: düma-ye göva کشه ای: dima-ye giva نطنزی: dim-e giva
روکشکاری 2retreading, recappingواژههای مصوب فرهنگستانقرار دادن رویۀ جدید بر روی تایری که رویۀ آن از بین رفته است، اما مَنجید سالمی دارد