رگترابینیangiodiascopyواژههای مصوب فرهنگستانمعاینة مستقیم رگهای اندامهای انتهایی بدن ازطریق عبور دادن نور از آنها
تربنلغتنامه دهخداتربن . [ ت َ ب ُ ] (اِ) زمین بسیار سخت . (برهان ) (ناظم الاطباء). زمین سخت . (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
تربنلغتنامه دهخداتربن . [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) روان کردن کشتی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رُبّان شدن . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به رُبّان شود.
تربینلغتنامه دهخداتربین . [ ت ِ رِ ] (اِخ ) قضائی است میان قره طاغ و دالماسی . زمینهای آن سنگستان است و 2000 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
تربینلغتنامه دهخداتربین . [ تْرِ / ت ِ رِ] (اِخ ) قصبه ایست مرکز قضای تربین ، واقع در هرسک در 80هزارگزی جنوب غربی موستار و 15هزارگزی شمال شرقی راگوزه و در ساحل رود کوچکی بهمان نام قرار دارد. س
رگترابینیangiodiascopyواژههای مصوب فرهنگستانمعاینة مستقیم رگهای اندامهای انتهایی بدن ازطریق عبور دادن نور از آنها