لغتنامه دهخدا
جان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مردن . (بهار عجم ). قبض روح شدن . جان سپردن . سَهف . (منتهی الارب ). جود. (منتهی الارب ). مالک . رُیوق . (منتهی الارب ). تَفَیﱡظ. (منتهی الارب ). فَیق . (منتهی الارب ) : بدان خوی بد جان شیرین بدادنبوداز جهان دلش یکر