زرنکلغتنامه دهخدازرنک . [ زَ ن َ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را «مقام صوت و موسیقی » معنی کرده است . رجوع به دزی ج 1 ص 590 شود.
زرنکلغتنامه دهخدازرنک . [ زَ رَ ] (اِ) بزرگی و حشمت و بزرگواری و عظمت و جاه و جلال . (ناظم الاطباء).
زرنقلغتنامه دهخدازرنق . [ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهرانروداست که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 735 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زرنقلغتنامه دهخدازرنق . [ ] (ع مص ) نوشیدن بدانسان که ظرف محتوی مایع را بالا گیرند و از آن در دهان ریزند. و زرزق نیز گویند. (از دزی ج 1 ص 590).
زرنقلغتنامه دهخدازرنق . [ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان الاَّن برآغوش است که در بخش الان برآغوش شهرستان سراب واقع است و 2740 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زرنقلغتنامه دهخدازرنق . [ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زرنیقلغتنامه دهخدازرنیق . [ زَ / زِ ] (اِ) زرنیخ است . (شرفنامه ٔ منیری ) (ازبرهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرنیخ و دیگر ترکیبهای آن شود.
زرنکشلغتنامه دهخدازرنکش . [ زَ رَ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کندوان است که در بخش ترک شهرستان میانه و بر شش هزارگزی شمال بخش واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
پلملغتنامه دهخداپلم . [ پ َ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) : کجا تور و کجا ایرج کجا سلم اجل پاشید بر رخسارشان پلم . زراتشت بهرام .|| گل زردی شبیه به زعفران که تخم آن کاجیره است . کاجیره . کاژیره . کافشه .
وانگهیلغتنامه دهخداوانگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) سپس . (یادداشت مرحوم دهخدا). پس . پس از آن . بعد : بدو گفت شیرین که دادم نخست بده وانگهی جان من پیش تست . فردوسی .چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در اودندانه ٔ بلورین گردش فروکنی . <p
زرنکشلغتنامه دهخدازرنکش . [ زَ رَ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کندوان است که در بخش ترک شهرستان میانه و بر شش هزارگزی شمال بخش واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).