زغرتةلغتنامه دهخدازغرتة. [ زَ رَ ت َ ] (ع مص ) هلهله کردن . (ناظم الاطباء) فریاد شادی برآوردن ... فریاد شادی برآوردن با زدن دست بر لبان . (از دزی ج 1 ص 594). رجوع به ماده ٔ بعد و زغروتة شود.
جغراتیلغتنامه دهخداجغراتی . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ تربت به رشتخوار. جلگه و معتدل است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از قنات
جغراتیلغتنامه دهخداجغراتی . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 12هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه و معتدل است و 106 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ ج