اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
کاکایی نوکباریکLarus geneiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان با بدن سفید و بالهای سیاه و نوک کوتاه و باریک
انتخابات زودهنگامsnap electionواژههای مصوب فرهنگستانانتخابات پیش از موعد در نظام مجلسی که به تقاضای رئیس دولت برگزار میشود
زخمهای شلاقیsnap pizzicato, Bartók pizzicatoواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اجرای زخمهای که در آن زه با شدت به طرف بالا کشیده میشود و در بازگشت به دستۀ ساز برخورد میکند
زنالغتنامه دهخدازنا. [ زِ ] (ع اِمص ) به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زنالغتنامه دهخدازنا. [ زِ ] (ع اِمص ) جمع شدن با زن بطور حرامی و روسپی بارگی که جِهمَرز نیز گویند. (ناظم الاطباء). برابر با زناء عربی . رجوع به زناء شود. (از فرهنگ فارسی معین ) : چو بیدادگر شد جهاندار شاه به گردون نتابد ببایست ماه ...زنا وریا آشکارا شود<br
زنادیکشنری عربی به فارسیزنا , زناي محصن يا محصنه , بيوفايي , بي عفتي , بي ديني , ازدواج غيرشرعي , جنده بازي
درازنالغتنامه دهخدادرازنا. [ دِ ](اِ مرکب ) درازنای . محل درازی . (از برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). مستطیل . || درازا. طول . درازی . (ناظم الاطباء): فوت ؛ بالای میان هر دو انگشت به درازنا. (السامی فی الاسامی ). و رجوع به درازنای شود.
زنالغتنامه دهخدازنا. [ زِ ] (ع اِمص ) به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زنالغتنامه دهخدازنا. [ زِ ] (ع اِمص ) جمع شدن با زن بطور حرامی و روسپی بارگی که جِهمَرز نیز گویند. (ناظم الاطباء). برابر با زناء عربی . رجوع به زناء شود. (از فرهنگ فارسی معین ) : چو بیدادگر شد جهاندار شاه به گردون نتابد ببایست ماه ...زنا وریا آشکارا شود<br