زنطاحلغتنامه دهخدازنطاح . [ ] (اِ) قسمی از حلزون بری است که در اشجار و بقول می باشد. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
جنثیةلغتنامه دهخداجنثیة. [ ج ُ ثی ی َ ] (ع اِ) مؤنث جُنْثی ّ. (اقرب الموارد). رجوع به جُنْثی ّ شود.
زنطةلغتنامه دهخدازنطة. [ زُ طَ ] (ع اِ) تسمه . تازیانه ٔ مجازات . شلاق . ج ، زُنَط. (از دزی ج 1 ص 607).
زِينَتِهِفرهنگ واژگان قرآنزينت او (زينت : آن حالت و وضعي که موجودي ، به خود ميگيرد و باعث ميشود که موجودي ديگر جذب به آن شود)
زِينَتَهَافرهنگ واژگان قرآنزينت او (زينت : آن حالت و وضعي که موجودي ، به خود ميگيرد و باعث ميشود که موجودي ديگر جذب به آن شود)