زوجیلغتنامه دهخدازوجی . [ زَ / زُو ] (ص نسبی ) زَوجیّه . منسوب به ازدواج و نکاح . (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 611 شود.
زوزیلغتنامه دهخدازوزی . [ زَ وَزْ زا ] (ع ص ) رجل زوزی ؛ مرد کوتاه قد. (ناظم الاطباء). || مرد زیرکی نماینده ٔ لاف زن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متکایس . متحذلق . (محیط المحیط) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد بزرگ . (آنندراج ). رجوع به زونزی شود.
جوجی خانلغتنامه دهخداجوجی خان . (اِخ ) یکی از فرزندان چنگیزخان مغول . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 649 شود.
زوجینلغتنامه دهخدازوجین . [ زَ ج َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ زوج . زوج و زوجة. زن و شوهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از فرهنگ فارسی معین ).
زوجینلغتنامه دهخدازوجین . [ زَ ج َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ زوج . زوج و زوجة. زن و شوهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از فرهنگ فارسی معین ).
ازوجیواژهنامه آزادمنسوب به ازو. دارندۀ سرزمین ازو. ازو نام منطقه ای از کلاردشت است (که اکنون در کلاردشت هم به فتح الف و هم به کسر آن تلفظ می شود). حرف «ج» در این سرزمین پسوند نسبت و دارندگی است، مانند ایرج، یوشیج و ازوج. ازوجی یعنی منسوب به دارندگان سرزمین ازو.