زودگذریدیکشنری فارسی به انگلیسیelusiveness, evanescence, fleetingness, impermanence, transience, transiency
زودگذریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] زودگذری، گذرا بودن، کوتاهی بیثباتی، ناپایداری، فانی بودن، زوال، نپاییدن، تغییرپذیری چیز ناپایدار، آدمبرفی
زودگذرلغتنامه دهخدازودگذر. [ گ ُ زَ ] (نف مرکب ) زودگذرنده . آنچه که زود گذرد. آنچه که به سرعت محو شود: دنیای زودگذر. تبسم زودگذر. (فرهنگ فارسی معین ).
زودگذردیکشنری فارسی به انگلیسیbrief, ephemeral, evanescent, fleeting, impermanent, transient, volatile, transiently
کوچکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوچکی، صغر، خُردی، ریزی، ناچیزی کوتاهی لاغری، باریکی کَمی، قلت، عدم کفایت بیقدری، عدم اهمیت، کمتری، کهتری، بیبنیادی، بیجوهری کوچک شدن، تنگی، انقباض، کم شدن، نقصان، کاهش صفر ناپیدایی صغر، کهی، بچگی زمان کم، زودگذری، ندرت محدودیت، محدودیت
مرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ومیر، درگذشت، موت، شهادت، احتضار، اجل، فوت، وفات، رحلت، ارتحال، ممات، سقط فنا، مردگی، نابودی، تلف، نیستی، عدم فانی بودن، زودگذری خودکشی، کُشتن، قتل استحاله، تجزیه تدفین، دفن، قبرستان فرشتۀ مرگ، عزرائیل، ملکالموت، هادم لذات، عامل مرگومیر مرگامرگ، اپیدمی علت مرگ، عامل مرگومیر، مرگ
مشمشلغتنامه دهخدامشمش . [ م ِ م ِ / م َ م َ ] (ع اِ) زردآلو... و بعضی «آلو» را مشمش گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است بلند و گاه تا به اندازه ٔ گردو بالا میرود و دارای شاخ و برگ فراوان و مغز و میوه آن اگر تلخ باشد «گلابی » و اگر شیرین باشد «لوزی » ن
تهلغتنامه دهخداته . [ ت َه ْ ] (اِ) زیر و پایین را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : ز شرم دایه سر در ته فکنده زبان بسته ز پاسخ ، لب ز خنده . (ویس و رامین ).آقای دکتر معین آرد: معنی نخست آن (ته ) خالی است از اوستائی «توسن » (خالی