زیاده سرلغتنامه دهخدازیاده سر. [ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که زیاده بر حالت خود معتقد خود باشد و کاری و مهمی را که از عهده ٔ آن برنتواند آمد پیش گیردو به انجام نرساند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کسی که از اندازه ٔ خود پا بیرون نهد و بیشتر معتقد خو
پردیس جادهکنار،پارک جادهکنارroadside parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی در کنار جاده، غالباً در فضایی روستایی، برای استراحت و تفریح گردشگران و مسافران
جودةلغتنامه دهخداجودة. [ ج َ دَ] (ع مص ) جَیِّد کردن . کار نیک کردن . || چیزی جید آوردن . || نیکو گفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تندرو گردیدن و رائع گشتن اسب . (اقرب الموارد). || یک بار تشنه شدن . || (اِ) پینکی . (منتهی الارب ).
زیاده سریلغتنامه دهخدازیاده سری . [ دَ / دِ س َ ] (حامص مرکب ) خودپسندی . (غیاث ) (آنندراج ). خودپرستی و خودبینی و سرکشی و تکبر. (ناظم الاطباء) : بهوش باش که شمشیرعدل عریان است مکن چو شمع در این انجمن زیاده سری . <p class="autho
ناخن گرفتنلغتنامه دهخداناخن گرفتن . [ خ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بریدن ناخن به مقراض یا گزلک و مانندآن . (یادداشت مؤلف ). کوتاه کردن ناخن : ناکس زیاده سر چو شود دست از او بدارناخن چو شد بلند، گرفتن سزای اوست . حاجی گیلانی (از آنندراج ).<br
کله منارلغتنامه دهخداکله منار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ م َ ] (اِ مرکب ) مناری که در آن کله ٔ دزدان و رهزنان را چینند برای عبرت گرفتن باقی ماندگان آنها. (آنندراج ). ستون و یا برجی که در کنار جاده از کله ٔ دزدان و مردمان قطاع الطریق بر پا کنند تا دیگران عبرت گیرند. (ناظ
زیادهلغتنامه دهخدازیاده . [ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، ق ، اِ) از عربی زیادة. بیشتر و افزون و بیش . (ناظم الاطباء). بیش . فزون . افزون .مقابل نقصان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <sp
زیادهدیکشنری فارسی به انگلیسیample, be-, de trop, drastic, excessive, fancy, harsh, hyper-, immoderate, inordinate, ultra-, overly, overweening, redundant, steep, superabundant, superlative, too, ultra, unreasonable
زیادهلغتنامه دهخدازیاده . [ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، ق ، اِ) از عربی زیادة. بیشتر و افزون و بیش . (ناظم الاطباء). بیش . فزون . افزون .مقابل نقصان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <sp
زیادهدیکشنری فارسی به انگلیسیample, be-, de trop, drastic, excessive, fancy, harsh, hyper-, immoderate, inordinate, ultra-, overly, overweening, redundant, steep, superabundant, superlative, too, ultra, unreasonable