زیباشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی باشده، بزکشده، آرایششده، آراسته، سهتیغهکرده، مزلف، سانتیمانتال
شکوهیدهلغتنامه دهخداشکوهیده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) اظهار بزرگی کرده . (ناظم الاطباء) (برهان ). || اظهار وقار و گرانی نموده . (ناظم الاطباء). || گوش به سخن کسی داده . || زیباشده . (ناظم الاطباء) (برهان ). || مشهور به وقار و جلال . (ناظم الاطباء).
گشادهلغتنامه دهخداگشاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) باز. مقابل بسته . مفتوح : هرج الباب ؛ گشاده گذاشت در را. (منتهی الارب ) : گشاده در هر دو آزاده وارمیان کوی کندوری افکنده خوار. ابوشکور.چو خسرو [ پرو