زیرکانهلغتنامه دهخدازیرکانه . [ رَن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی عقل و بینش و فراست . با تیزهوشی و بصیرت . مانند زیرکان : به از آن نیست کز چنین خطری زیرکانه برآورم سفری . نظامی .دگرباره شه بیدا
زیرکانهدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliantly, cannily, intelligent, knowingly, nimbly, penetrating, perspicaciously, sage, shrewdly, subtle, subtly
زیرکانهلغتنامه دهخدازیرکانه . [ رَن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی عقل و بینش و فراست . با تیزهوشی و بصیرت . مانند زیرکان : به از آن نیست کز چنین خطری زیرکانه برآورم سفری . نظامی .دگرباره شه بیدا
زیرکانهدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliantly, cannily, intelligent, knowingly, nimbly, penetrating, perspicaciously, sage, shrewdly, subtle, subtly
زیرکانهلغتنامه دهخدازیرکانه . [ رَن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی عقل و بینش و فراست . با تیزهوشی و بصیرت . مانند زیرکان : به از آن نیست کز چنین خطری زیرکانه برآورم سفری . نظامی .دگرباره شه بیدا
زیرکانهدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliantly, cannily, intelligent, knowingly, nimbly, penetrating, perspicaciously, sage, shrewdly, subtle, subtly