سابیدنیلغتنامه دهخداسابیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) ازدر ساییدن . درخور ساییدن . محتاج ساییدن . رجوع به ساییدنی شود.
سیابیدنلغتنامه دهخداسیابیدن . [ دَ ] (مص ) آرایش کردن . زینت دادن . پیراستن . آماده کردن . (ناظم الاطباء). آراستن . (آنندراج ).
سابیدنلغتنامه دهخداسابیدن . [ دَ ] (مص ) در تداول عوام بجای ساییدن . رجوع به ساییدن شود: کاسبی کاه سابی است .
سابیدنفرهنگ فارسی عمید= ساییدن: ◻︎ به بالا ستاره بساید همی / تنش را زمین برگراید همی (فردوسی: ۲/۱۷۶ حاشیه).
سابیدنflatting down, rubbing downواژههای مصوب فرهنگستانکشیدن کاغذ سنبادۀ نرم خشک یا تر بر سطح مادۀ پوششی خشک برای نرم و صاف کردن سطح
ناسابیدنیلغتنامه دهخداناسابیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که سائیدنی نیست . که ازدر سابیدن نیست . مقابل سابیدنی . رجوع به سابیدنی شود.
ناسابیدنیلغتنامه دهخداناسابیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که سائیدنی نیست . که ازدر سابیدن نیست . مقابل سابیدنی . رجوع به سابیدنی شود.