لغتنامه دهخدا
شارب . [ رِ ] (ع اِ) بروت . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). یکی از دو بروت . بروت یک سوی لب زبرین . تثنیه ، شاربان . (دهار) (اقرب الموارد). و شاربین . رجوع به شاربین شود. || مازاد بروت که بر لب زبرین گذرد. آبخوری .پیش بروت . موی سبلت که از دو جانب ی