ساطعلغتنامه دهخداساطع. [ طِ ] (ع ص ) بلندشونده و برآینده . (از منتهی الارب ) بلند شده چون بوی مشک . (المنجد). || بلند. (غیاث از منتخب ) (آنندراج ). افراخته شده و برداشته شده . (استینگاس ) (ناظم الاطباء). برافراشته چون گردن . (المنجد). || برآمده . دمیده ، چون : آفتاب ساطع. صبح ساطع. || پراکنده
ساطعفرهنگ فارسی عمید۱. برآینده؛ برافراشته.۲. درخشنده؛ درخشان؛ تابان.۳. دمنده.۴. دمیده.۵. [قدیمی] پراکنده.۶. [قدیمی] آشکار.
سویطةلغتنامه دهخداسویطة. [ س َ طَ ] (ع ص ) مخلوط و آمیخته . یقال : اموالهم سویطةٌ بینهم ؛ ای مختلطة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شاطئیةلغتنامه دهخداشاطئیة. [ طِ ئی ی َ ] (اِخ ) (دارالَ ...) یا (دار...) عمارتی بر شاطی (ساحل ، کنار) دجله در بغداد که المکتفی باﷲ علی بن المعتضد بنا کرد. رجوع به نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 34 و 283 شود.
شاطةلغتنامه دهخداشاطة. [ طْ طَ ] (ع ص ) زن بلندبالا. (مهذب الاسماء). راست قامت : جاریة شاطة؛ دختر راست قامت . (منتهی الارب ). ای طویلة حسنة القوام و قیل معتدلة. (اقرب الموارد). زن درازبالا. || البعید. (مهذب الاسماء): دار شاطة؛ خانه ٔ دور. ج ، شَواطّ. (ناظم الاطباء).
ساطعالنورلغتنامه دهخداساطعالنور. [ طِ عُن ْ نو ] (ع ص مرکب ) روشن و نورانی و تابدار. (ناظم الاطباء).
ساطعةلغتنامه دهخداساطعة. [ طِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ساطع. بلند. برآمده . || منتشر. پراکنده . || درخشنده . روشن . || هویدا. آشکار. واضح : براهین ساطعه ؛دلیل های روشن و آشکار و بیّن . (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت ، آراسته به حجج ق
ساطعالنورلغتنامه دهخداساطعالنور. [ طِ عُن ْ نو ] (ع ص مرکب ) روشن و نورانی و تابدار. (ناظم الاطباء).
ساطعةلغتنامه دهخداساطعة. [ طِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ساطع. بلند. برآمده . || منتشر. پراکنده . || درخشنده . روشن . || هویدا. آشکار. واضح : براهین ساطعه ؛دلیل های روشن و آشکار و بیّن . (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت ، آراسته به حجج ق