سالدیدهلغتنامه دهخداسالدیده . [ دی دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) معمر و پیر و آنکه بر وی سال بسیار گذشته باشد. پیرمرد مجرب . (ناظم الاطباء). پیرمردانی که پیری زیاد پشت سر گذاشته باشند. (استینگاس ).
بزرگسال، بزرگسالفرهنگ مترادف و متضاد۱. بالغ، رشید ۲. پیر، جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کلانسال، مسن ≠ خردسال