سبعارلغتنامه دهخداسبعار. [ س ِ ] (ع اِمص ) شادمانی ناقه و تیزی آن وقتی که سر برداشته و دم را بر هر دو ران زند در رفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سَبْعَرة. (اقرب الموارد). و رجوع به سبعرة شود.
شابهارلغتنامه دهخداشابهار. [ ب َ ] (اِخ ) نام بتکده ای بود در نواحی کابل که در اطراف آن دشتی بس بزرگ واقع است . (فرهنگ جهانگیری ) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بودپیش کردی و درآوردی بدشت شابهار. فرخی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class=
شابهارلغتنامه دهخداشابهار. [ ب ُ ] (اِخ ) به قول سمعانی قریه ای است از قرای بلخ و عده ای از راویان بدان منسوبند. (معجم البلدان ). و رجوع به انساب سمعانی و ماده ٔ قبل شود.
شبهرلغتنامه دهخداشبهر. [ ش َ هََ ] (اِ) منقار چرغ را گویند و آن پرنده ای باشد شکاری از جنس سیاه چشم . (برهان ).
شبارلغتنامه دهخداشبار. [ ] (اِ) شیاف دراز. (از بحر الجواهر). || گودیی است در دریا که گرداب نامیده شود. (شعوری ج 2 ص 121).
سبعارةلغتنامه دهخداسبعارة. [ س ِ رَ / س ُ رَ ] (ع اِمص ) سبعار.سبعرة. (منتهی الارب ). رجوع به سبعار و سبعرة شود.
سبعرةلغتنامه دهخداسبعرة. [ س َ ع َ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی ناقه و تیزی آن وقتی که سر برداشته و دم را بر هر دو ران زند در رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به سبعار و سبعارة شود.
سبعارةلغتنامه دهخداسبعارة. [ س ِ رَ / س ُ رَ ] (ع اِمص ) سبعار.سبعرة. (منتهی الارب ). رجوع به سبعار و سبعرة شود.