سبکباللغتنامه دهخداسبکبال . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) تیزپر. تیزرو. زودگذر : چه سان دل را نگه دارد کسی از چشم فتانش که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش . صائب (از آنندراج ).راهی که مرغ عقل بیک سال می پرددر یک نفس جنون سبکبال میپرد.<b
سبکبال، سبکبالفرهنگ مترادف و متضاد۱. تیزپر، تیز پرواز، سبکپر ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار
سبکبال، سبکبالفرهنگ مترادف و متضاد۱. تیزپر، تیز پرواز، سبکپر ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار
سبکفرهنگ فارسی معین(سَ بُ) [ په . ] 1 - (ص .) کم وزن . 2 - چست ، چالاک . 3 - شخص بی وقار.4 - مجرد. 5 - (ق .) زود،بی درنگ . 6 - سبکبال ، بی غم .
راه بریدنلغتنامه دهخداراه بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ره بریدن . سفر کردن . سیر نمودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طی کردن راه . (فرهنگ نظام ). قطع مسافت کردن . (یادداشت مؤلف ) : نهادند بر نامه بر مهر شاه هیونی بیاورد و ببریدراه . فردوسی .</
بازیلغتنامه دهخدابازی . [ ] (معرب ، اِ) معرب باز، مرغ شکاری معروف باشد. (ناظم الاطباء). در عربی باز را گویند که طائر شکاری است . (غیاث اللغات ). مرغی است شکاری . ج ، بُزاة و اَبؤُز و بَؤُوْز [ ب َ ءُ وْ ] و بیزان . (منتهی الارب ). و قلقشندی در ذیل عنوان قسم دوم از جوارح ، بزاة ،ج ِ بازی را
جنونلغتنامه دهخداجنون . [ ج ُ ] (ع مص ) پوشیدن شب . (منتهی الارب ). درآمدن شب . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || دفن کردن مرده را. || پوشیده و پنهان شدن ، و فعل آن به این معنی بطور مجهول بکار رود. (منتهی الارب ). || دیوانه گردیدن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی )
سبکبال، سبکبالفرهنگ مترادف و متضاد۱. تیزپر، تیز پرواز، سبکپر ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار
سبکبال، سبکبالفرهنگ مترادف و متضاد۱. تیزپر، تیز پرواز، سبکپر ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار