سبک روح

sabokruh

معنی

۱. خوشحال؛ خندان؛ شاد.
۲. بی‌تکلف.
۳. بی‌تکبر.
۴. چست و چالاک.

جست‌وجوی دقیق

سبک روح

لغت‌نامه دهخدا

سبک روح . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم ظریف . (برهان ) (مهذب الاسماء) (رشیدی ) (آنندراج ). مرد لطیف و ظریف . (غیاث ). آنکه جسم او در لطافت مثل روح شده باشد و در طیر و سیر مانند روح بود. (آنندراج ) : چو ریگست تیره گرانسایه نادان چو آبی اس

سبک روح

فرهنگ فارسی عمید

۱. خوشحال؛ خندان؛ شاد.۲. بی‌تکلف.۳. بی‌تکبر.۴. چست و چالاک.

سبک روح

دیکشنری فارسی به عربی

شريط مطاطي

سبک روح

فرهنگ فارسی معین

( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - خوشحال ، خندان . 2 - بی تکلف ، بی تکبر. 3 - چست ، چالاک . (?(سبکسار ( ~ .) (ص مر.) 1 - خوار، فرومایه . 2 - بی وقار. 3 - بی خرد.

جست‌وجوی هم‌آوا

سبیک سبیک بزوئن

گویش مازنی

ول گردی کردن

سبک بار و سبک بال

فرهنگ گنجواژه

آسوده

سبک (سابک)

دیکشنری فارسی به عربی

طريق

سیبک

لغت‌نامه دهخدا

سیبک . [ ب َ ] (ع مص ) به معنی سبک پوشیدن سطح چیزی را. (از دزی ج 1 ص 711). رجوع به سبک شود.

شبق

لغت‌نامه دهخدا

شبق . [ ش َ ب َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن از گوشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت آزمند شدن به آرمیدن بازن (و گاه این معنی در غیر انسان نیز آید). (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). انعاظ. (بحرالجواهر).

جست‌وجوی مشابه

سبک روحی

لغت‌نامه دهخدا

سبک روحی . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کمال تعلق . (غیاث ) (آنندراج ) : رخ از باغ سبکروحی نسیمی دهان از نقطه ٔ موهوم میمی . نظامی . || بلطافت سخن گفتن . (غیاث ) (آنندراج ). || شادمانی . نشاط :

سبک روحی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

gaiety

سبک روحی

دیکشنری فارسی به عربی

مرح

سبک روح شدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

lighten

جست‌وجوی متن

شريط مطاطي

دیکشنری عربی به فارسی

کشدار , قابل ارتجاع , فنري , سبک روح , کشسان

elastic

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، فنری، مرتجع، سبک روح

volant

دیکشنری انگلیسی به فارسی

داوطلبانه، پرنده، چابک، پرواز کننده، سبک روح، جاری

گران روح

فرهنگ فارسی معین

( ~ .) (ص مر.) [ فا - ع . ] بدخوی ، بدمعاشرت . مق سبک روح .

ذباءة

لغت‌نامه دهخدا

ذباءة. [ ذَ ءَ ] (ع ص ) دختر لاغربدن ملیح و نمکین سبک روح .

جست‌وجوی هم‌آغاز

سبک

لغت‌نامه دهخدا

سبک . [ س َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).

سبک

لغت‌نامه دهخدا

سبک . [ س َ ] (ع اِ) ادبای قرن اخیر سبک را مجازاً بمعنی «طرز خاصی از نظم یا نثر» استعمال کرده اند و تقریباً آن را در برابر «استیل » اروپائیان نهاده اند. سبک در اصطلاح ادبیات عبارتست از روش خاص ادراک و بیان افکار بوسیله ٔ ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک اثر ادبی وج

سبک

لغت‌نامه دهخدا

سبک . [ س َ ب ُ ] (اِ) نام آهنگی است در موسیقی . رجوع به آهنگ شود. || (ص ) در اصطلاح موسیقی بنوعی از آهنگ گفته میشود که قابل تفهم عامه باشد مثل موسیقی جاز که این موسیقی در مقابل سنگین که عبارت از موسیقی کلاسیک است بکار برده میشود.

سبک

لغت‌نامه دهخدا

سبک . [ س َ ب ُ ] (ص ) پهلوی سپوک (سبک ، چابک )، پارسی باستان سپوکا ، ایرانی باستان ثراپو ، در سانسکریت ترپرا ، افغانی سپوک ، گیلکی سبوک (در دیه ها:سوبوک ) ، فریزندی سووک ، یرنی سوک ، نطنزی ساوک ، سمنانی سوبوک ، سنگسری ساوک ، سرخه یی ساویک ، لاسگردی سووک ، شهمیرزادی ساوک . (ح

سبک

لغت‌نامه دهخدا

سبک . [ س ِ ب ِ ] (اِ) پرنده ای است عاشق و طالب نور آفتاب و این غیر از شب پره است چه این ، روزها بجانب قرص آفتاب پرواز کند. (برهان ). جانوری است پرنده که بخلاف شپّره عاشق نور آفتاب باشد. (الفاظ الادویه ).

جست‌وجوی هم‌قافیه

دل سبک

لغت‌نامه دهخدا

دل سبک . [ دِ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) سبکدل . آسوده . فارغ دل : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتگین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری .خاقانی .

خواب سبک

لغت‌نامه دهخدا

خواب سبک . [ خوا / خا ب ِ س َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل خواب سنگین . مقابل خواب عمیق . وَسَن . (دهار). سُبات .

خوار و سبک

لغت‌نامه دهخدا

خوارو سبک . [ خوا / خا رُ س َ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خفیف . بی قدر. بی ارزش . (یادداشت بخط مؤلف ).

خسبک

لغت‌نامه دهخدا

خسبک . [ خ ُ ب َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری هوراند و 43هزارگزی شوسه ٔ اهر کلیبر. کوهستانی ، معتدل مایل بگرمی ، آب از چشمه ، محصول آن غلات ، شغل ا

سبک

لغت‌نامه دهخدا

سبک . [ س َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).

درپیوند

بیشتر بدانید

سبک روح

sabokruh

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

گویش مازنی

فرهنگ گنجواژه

دیکشنری فارسی به عربی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ فارسی معین

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا