سجلةلغتنامه دهخداسجلة. [ س َ ل َ ] (اِخ ) چاهیست که هاشم بن عبدمناف آن را کند، و اسدبن هاشم آن را به عدی بن نوفل بخشید. خالدة بنت هاشم گفته است : نحن وهبنا لعدی سجلةتروی الحجیج زغلة فزغلة.و گفته اند قصی آن را کنده است . (از معجم البلدان ).
سجیلةلغتنامه دهخداسجیلة. [ س َ ل َ ] (ع ص ) دلو سجیلة؛ دلو بزرگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || خصیة سجیلة؛ خایه ٔ فروهشته ٔ فراخ غلاف . (منتهی الارب ).
سجلاءلغتنامه دهخداسجلاء. [ س َ ] (ع ص ) زنی که سرین آن بزرگ و کلان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). المراءة العظیمةالمأکمه . (اقرب الموارد). ج ، سُجْل . || ناقة سجلاء؛ شتر ماده ٔ بزرگ پستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).