سجینةلغتنامه دهخداسجینة. [ س َ ن َ ] (ع ص ) زن بندی . (منتهی الارب ). مسجونه ، و تاء بدان متصل شود. هنگامی که موصوف شناخته نباشد، بخاطر رفع التباس . (از اقرب الموارد).
سگزنهلغتنامه دهخداسگزنه . [ س ُ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز را گویند. یعنی خارهای خود را چون تیر اندازد. (برهان ). رجوع به سکرنه و سغرنه شود.
شزنةلغتنامه دهخداشزنة. [ ش ُ ن َ ] (ع اِمص ) شُزُنَة. شَزَنَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شُزُنَة. و شَزنَة شود.
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش َ ن َ ] (ع اِ)شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شِجنَه . (منتهی الارب ). شُجنَه . (منتهی الارب ). || بیخهای درخت درهم پیچیده . (از اقرب الموارد).
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عطاردبن عوف بن کعب بن زید منات است . (منتهی الارب ). بطنی است منسوب به شجنةبن عطاردبن عوف بن کعب و از جمله بلاد ایشان ، الحجزاء است . (از معجم قبایل العرب ج 2).
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش ِ ن َ ] (ع اِ) شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ). شَجنَة. (منتهی الارب ). شُجنَة. (منتهی الارب ).