شخالغتنامه دهخداشخا. [ ش َ ] (ع اِ) شوره زار. این کلمه در اصل شخو بوده و واو ماقبل ْ مفتوح قلب به الف شده است . (از اقرب الموارد). شوره زار. (منتهی الارب ).
شخالغتنامه دهخداشخا. [ ش َ ] (ع اِ) شیر، لغت حمیری است . (منتهی الارب ). به لغت حمیر شیر و لبن . (ناظم الاطباء). شیر نوشیدنی .
شخالغتنامه دهخداشخا. [ش َ ] (اِ) خراش و خلیدن و فرورفتن چیزی باشد به جایی . (برهان ). خراشیدن و خلیدن . (رشیدی ) (سروری ). به معنی شخن و شخانیدن مصدر آن است . (فرهنگ جهانگیری ).
شخایلغتنامه دهخداشخای . [ ش َ ] (نف ) خراشنده . (ناظم الاطباء). مخفف شخاینده . || چاک کننده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء).
سخالغتنامه دهخداسخا. [ س َ ] (اِخ ) ناحیتی است بمصر وقصبه ٔ آن سخاست در مصر پایین . (از معجم البلدان ).
حاتم بخشیفرهنگ فارسی عمیدبخشش فراوان. Δ حاتم مردی از قبیلۀ طی، در حدود سدۀ ششم میلادی، بوده که در سخا و کرم و جوانمردی معروف است.
فتوتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایثار، جوانمردی، رادمردی، رادی، مردانگی، همت ۲. جوانی ۳. سخا، سخاوت، کرم، بخشندگی
سؤددلغتنامه دهخداسؤدد. [ س ُءْ دَ ] (ع اِمص ) سرداری . پیشوایی . (آنندراج ) (غیاث ). مهتری . سروری . داوری . مجد و شرف . (ناظم الاطباء) : هست طبیب بزرگ و هست منجم فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد. منوچهری .آنکس که او بحق و سزاوار سؤدد
سخالغتنامه دهخداسخا. [ س َ ] (اِخ ) ناحیتی است بمصر وقصبه ٔ آن سخاست در مصر پایین . (از معجم البلدان ).
سخالغتنامه دهخداسخا. [ س َ ] (ع اِمص ) جوانمردی و کرم و بخشش و دهش . (ناظم الاطباء). جوانمردی . (دهار). سخاء : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گراه . رودکی .ایزد آن بار خدای بسخا را بدهادگنج قارون و
سخالغتنامه دهخداسخا. [ س َ ] (اِخ ) ناحیتی است بمصر وقصبه ٔ آن سخاست در مصر پایین . (از معجم البلدان ).
سخالغتنامه دهخداسخا. [ س َ ] (ع اِمص ) جوانمردی و کرم و بخشش و دهش . (ناظم الاطباء). جوانمردی . (دهار). سخاء : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گراه . رودکی .ایزد آن بار خدای بسخا را بدهادگنج قارون و
اخیسخالغتنامه دهخدااخیسخا. [ اَ ] (اِخ ) (کلمه ٔگرجی است بمعنی قلعه ٔ جدید) نام شهریست حصین در روسیه ٔ آسیا، موقع آن بین 41 درجه و 55 دقیقه ٔ عرض شمالی و 40 درجه و 45